loading...

اینجانب ، صحرا !

به هوای دلم ...

بازدید : 659
چهارشنبه 15 مهر 1399 زمان : 11:37

دوستم داشت !

بارها بهم گفت ... منم از یه جایی سعی کردم خودم رو امتحان کنم ببینم میتونم دوسش داشته باشم یا نه !

نتونستم ...

حتی دلم نمیخواست عکسش رو ببینم ، یا تماس تصویری صورت بگیره که چهره اش رو ببینم ، با اینکه تیپ و چهره قابل قبولی داشت ، معرفت داشت ، شعور داشت !

اما من نتونستم دوسش داشته باشم ‌...

روز اول برام گل رز قرمز خرید و آورد ، معرفت بی حد و اندازه اش منو متقاعد کرد که این فرصت رو بدم که آشنایی بیشتری صورت بگیره ببینم میشه حسی از سمت من بوجود بیاد یا نه ! که متاسفانه حسی بوجود نیومد .

حس انگار تو همون چند دقیقه اولِ اولین دیدار باید بوجود بیاد که نیومد ! من تو این وبلاگمم نوشتم که این فرصت رو میدم که تو شخصیت طرفم بگردم و خصوصیت‌های دیگه‌‌‌ای رو پیدا کنم بلکه منو جذب کنه اما با دیدن تمام خصوصیت‌های مثبتش من جذبش نشدم و حسی بوجود نیومد ...

امشب ازش خداحافظی کردم و تمومش کردم ، خودش دید و فهمید که خیلی تلاش کردم یه نیمچه حسی بوجود بیاد یا این فرصت رو ایجاد کردم که شاید خصوصیت‌هاش و ویژگی‌های مثبتش بتونه منو جذب کنه ، اما نشد که نشد که نشد !

برام عذاب الهی بود حتی شنیدن صداش ... و حالا بعد یک خداحافظی ساده که خودش هم متوجه شد احساس راحتی عجیبی میکنم ! ذهنم خالی شده ، روحم آروم گرفته ، حس میکنم خیلی از خودم دور شده بودم ...

نتونستم دوسش داشته باشم !

بودن با کسی که دوست داره و هیچ حسی بهش نداری به همون اندازه ادم رو عذاب میده که بودن با کسی که دوست نداره ! جفتشون عذابه ، عذاب که آدم رو میکشه ...

تنها و تنها و تنها رابطه‌‌‌ای که باید درگیرش شد رابطه ایست که حس و دوست داشتن دو طرفه‌‌‌ای وجود داشته باشه و الا هرگز نباید درگیر رابطه‌‌‌ای شد که این دوست داشتن یک طرفه باشه ....

حسی که تو اولین برخورد با ادم‌ها تو همون 30 ثانیه اول تو وجودتون احساس میکنید رو جدی بگیرید !

به بهانه روز دامپزشک...
بازدید : 435
چهارشنبه 15 مهر 1399 زمان : 11:37

امروز داشتم فکر می‌کردم آدم کسی رو که دوست داره چقدر در مقابلش ضعیف میشه !

کسی یا کسایی !

مهم نیست کی ، با چه نسبتی ، ضعیف شدن خاصیت دوست داشتن هست ...

مثلا من دختر خاله 3 ساله ام رو خیلی دوست دارم ، هر روز ده بار وب میده ، خودش یاد گرفته نت رو روشن میکنه میاد واتس آپ و تماس تصویری میده و هر بار که میبینمش اون دلش میخواد صحبت کنه و منم چون دوسش دارم هرگز نمیتونم قطع کنم یا جوابش رو ندم ! آمار کل روزش رو با همون لحن کودکانه بهم میده و من ضعیف تر از اون چیزی هستم که بتونم بهش بگم بسسسسه قطع کن ، کار دارم ! با اشتیاق میبینمش و به حرفاش گوش میدم ... در صورتی که حوصله هیچ بچه‌‌‌ای دیگه‌‌‌ای ندارم !

این مثال بود که فارغ عشق و عاشقی باشه .

هر جای در مقابل کسی ضعیف شدیم در مقابل خواسته کسی ولو خلاف میل خودمون نتونستم بگیم نه و ذوق هم داشتیم ، هر جا حس کردیم تموم قلب و ذهنمون درگیر شده از حس اون فرد ، هر جا حتی قدرت دفاع از خودمون رو در مقابل شخصی از دست دادیم ، یعنی فعل دوست داشتن اتفاق افتاده !

دوست داشتن آدم رو ضعیف تر میکنه و عشق ادم رو به ورطه نابودی میکشونه .

فقط دلم میخواد بدونم وقتی " دوست داشتن یا نداشتن " کسی اتفاق می‌افته بر چه اساسی هست ؟ چی میشه که ما عاشق میشیم ؟

چی میشه که ما حاضر میشیم برای یک نفر ، برای خوشحالیش هر کاری بکنیم اما برای بقیه حتی تره هم خرد نکنیم ؟

30 ثانیه اولین دیدار ...
بازدید : 337
دوشنبه 13 مهر 1399 زمان : 12:38

ندانستن عالی ست !

نپرسیدن هم عیب نیست !

ولی نفهمیدن فاجعه است !!!!

تا می‌توانید ندانید هیچ‌ چیز را ؛

اما هر چیزی که می‌دانید را بفهمید !!

نه ندانستن عیب است

و نه نپرسیدن ؛

نفهمیدن است که عیب است !

ما در عصر سرعت اطلاعات و ارتباطات

تقریبا همه چیز را می‌دانیم

اما تقریبا هیچ چیز را " نمی‌فهمیم " !

ما در روابط دو نفره مان

همه چیز را راجع به طرفمان

حتی آن چیزهایی که ربطی به ما ندارند

را می‌دانیم

اما همدیگر را نمی‌فهمیم !!!!!

+ مهدیه لطیفی

حمیرا ولی زادگان بی انتهای .....
بازدید : 468
چهارشنبه 8 مهر 1399 زمان : 8:36

زندگی بیمارستانی اینجوریه که گاهی مجبوری غذای هول هولکی و آماده بخوری که فقط صدای داد و هوار شکمتو بندازی و یه انرژی هم به بدنت بدی که بتونی سریع برگردی و بری سر کارت ... مجبوری همیشه شکلات تو جیبت داشته باشی که وسط کلی کار و نبود تایم خالی حداقل یه شکلات با درصد بالایی از کاکائو بندازی تو دهنت که بتونی تا پیدا شدن یه تایم خالی سر پا وایسی و قندت نیوفته ! اینجوری میشه که من وسط گرسنگی یه شیفت طولانی حتی به خوردن یه سالاد الویه هم راضی میشم ! من سالاد الویه اصلا دوست نداشتم اما یه بار انقدر خسته و گرسنه بودم که دوستم وقتی رفت از فروشگاه بیمارستان سالاد الویه با نون خشک خرید اصلا دیگه منتظر نشدم حتی تعارفم کنه نشستم نصفشو باهاش خوردم و دیدم سالاد الویه هم غذای خوشمزه و خوبیه و واسه تایم‌های عجله‌‌‌ای گزینه خوبیه :-)))

امروز با دوستم سالاد الویه خریدیم با نون رفتیم نشستیم تو پارک رجائی خوردیم ... چون اولین باری که خوردم خیلی گرسنه و خسته بودم و بهم چسبید امروزم دقیقا مثل دفعه قبل به نظرم خیلی خوشمزه بود و به پیتزا ترجیحش دادم ...

کلا شرایط کاری و بیرون بودنام منو داره میبره سمت فست فود !

امروز مجدد با دوستم‌ رفتیم خرید ، همون دختر افغانستانی که ازش بارها نوشتم . نزدیک یک میلیون خرج کرد و دیروزم حدود دو میلیون خرج کرد ! دو تا دوست پسر داره یکیشون افغانستان هست و اون یکی آلمان‌.. جفتشون این دختر رو دوست دارند و هر کدوم سوا سوا تا میتونن به حساب این دختر پول میریزن که ما نیستیم واست کادو بخریم و اینا اقلا پولشو میفرستیم برو خوش بگذرون :-/

تو این ماه اونی که افغانستانه 5 میلیون فرستاده و اونی یکی که آلمان هست 3 میلیون ...اینم میگه نمیخوام ، نفرستید اونام میگن ما باید برای عشقمون خرج کنیم :-/ یهو شب میخوابه صبح بیدار میشه میبینه حسابش پر پوله خخخخخ

چقدرم ذوق میکنن این دختر رو خوشحال میبینن ، چقدرم تلاش میکنن خوشحالش کنن ، چقدرم تلاش میکنن آب تو دلش تکون نخوره و هر چی میخواد واسش مهیا کنن !

امروز داشتم به شوخی بهش میگفتم پسرای ایرانی دیگه فایده ندارن منم دوس پسر افغانستانی میخوام خخخخخخ

جفت پسرا خیلی خوبن واسه همین بهش حق میدم انتخاب براش سخت باشه ... معرفت بالایی دارند و مخصوصا اونی که تو آلمان هست . بهش میگه هر کاری برات میکنم که خوشحال باشی و خوشحال زندگی کنی حتی اگه انتخابت من نباشم !

شاید یک تعریف عشق همین باشه که من هر کاری میکنم که تو خوشحال باشی حتی اگه انتخابت من نباشم ...

اونی که آلمان هست بسیار پسر لارج و شوخ طبع و زرنگ و شخصیت اجتماعی و خوبی داره اما اونی که افغانستانه پسر سر به زیر و مظلوم و با حیا و خجالتی هست .

یه وقت‌هایی هم که ازم میپرسه تو بودی کدوم رو واسه زندگیت انتخاب می‌کردی میمونم بهش چی بگم ! بهش حق میدم که سر دو راهی مونده باشه ...

ولی عشق ورزیدن جفتشون بدون هیچ قید و شرطی هست ، برای همین هیچ وقت نتونستم کمکش کنم بگم فلانی بهتره ... جفت پسرها عشقی که به این دختر دارند واقعی و اصیل و زیباست .

امیدوارم یه روز بهترین انتخاب رو داشته باشه ... اون پسرهام هر کاری میکنن برای دل خودشون میکن و این حتما براشون لذت بخشه .

شعر جنگ سوم
بازدید : 401
دوشنبه 6 مهر 1399 زمان : 17:37

هر بار شب رفتم میدون نقش جهان گفتم کاش یه دو تا پتو به من میدادن با یه بالش و میذاشتن تا خود صبح وسط میدون بخوابم و نسیم گونه‌های منو نوازش کنه :-))))

اخرین بار که اینو گفتم‌پریشب بود که برگشتنی پیامک پست قبل برامون اومد !

امروز بعد دانشگاه با دوستم رفتیم خرید یه جفت کفش خرید با یه کیف ، پیاده اومدیم رسیدیم میدون نقش جهان حدود ساعت 6 و نیم بود و داشت اذان میگفت هوا هم تاریک شده بود ، یه نسیم ملایم و خوبی هم می‌اومد

اولش نشستیم روی چمن‌ها یه پنج دقیقه گذشت از خستگی حس کردم نای نشستن هم ندارم به دوستم گفتم اون کیفی که خریدی رو بده من ! روزنامه‌های داخلشو دراوردم پهن کردم رو چمن‌ها و کیفمو گذاشتم زیر سرم و دراز کشیدم ...

عظمت آسمون رو نگاه می‌کردم ، زیبایی چشم نواز میدون رو نگاه می‌کردم ، چشمک زدن ستاره‌ها رو میدیدم و بدون توجه به ادم‌های اطراف ، از دوستم خواستم باهام صحبت نکنه تو اون تاریکی و هوا خوابم ببره ...

خیلی برام لذت بخش و پر از آرامش بود

یه چند دقیقه بعد دوستمم کنارم دراز کشید

کاش نبود ! هر ده دقیقه یه بار میگفت پاشو بریم من دسشویی دارم :-/

میگفتم بگیر بخواب ! دیگه این فرصت و این ارامش ممکنه به این زودی‌ها نصیبمون نشه بذار من کیف کنم ، بذار به این آسمون خیره بشم ذهنم خالی بشه ..

نذاشت خوابم ببره ، اما خیلی حال خوبی داشتم وقتی چشمام رو می‌بستم نسیم رو روی گونه‌هام حس می‌کردم و وقتی چشام رو باز می‌کردم اون همه عظمت و زیبایی رو می‌دیدم که تاریکی شب هم دو چندان زیباترش کرده بود !

ولی بازم حسرت خوابیدن تو این میدون به دل من موند ...

حیف واقعا ، کاش این دختر میذاشت یه نیم ساعت تو اون حس و حال وسط میدون خوابم ببره !

لعنت به ادرار بی موقع !

این چه بلایی بود چه ویروسی بود
بازدید : 760
يکشنبه 5 مهر 1399 زمان : 3:36

دیشب بیرون بودیم با پدرم و مادرم

حدود ساعت 12 که داشتیم بر میگشتیم شال من از سرم افتاده بود و تو ماشین خودمون بودیم خیابونم خلوت با سرعت بالایی هم داشتیم میرفتیم

صبح برای پدرم پیامک اومده از سمت پلیس که

خودروی محترم با شماره پلاک بوووووووق دیشب فلان ساعت تو فلان خیابون تو ماشین شما کشف حجاب صورت گرفته که اگه تکرار بشه پیگیری انتظامی‌و قضایی اعمال می‌شود

خداااااااااااایا منوووووو بُکُش !

تمام دلخوشی دنیای من به این است که
بازدید : 440
يکشنبه 5 مهر 1399 زمان : 3:36

از اخرین باری که سعیده رو دیدم حدود یک‌ ماهی گذشته !

اخرین باری که دیدمش سرفه داشت و میگفت حالم خوب نیست و بعدش مشخص شد که کرونا داره ، خواهرش و شوهر خواهرشم مبتلا شدند که اونا بستری شدن اما سعیده گویا خفیفش رو گرفته بود و باهاش که صحبت میکنم هیچ علائمی‌نداره ...

میگه دلم برات تنگ شده و ناراحته که روز تولدم نتونسته کادوش رو به دستم برسونه ، میگه این هفته حتما ببینمت کادوی تولدتو تا تازه اس و بی مزه نشده بهت بدم :-))))

قول دادیم بیرون که میریم هر سری یه جای شهر رو بگردیم ..

پر از احساسه این آدم ، شخصیت روان و احساسی داره .

من به خاطر یه مسائلی اذیتش کردم اما اون واکنش بدی نشون نداد چون می‌دونست حال خوبی ندارم ... ازش معذرت خواهی کردم .

مثل بقیه دوستام اصلا رو اعصاب نیست ، بسیار خوش قول و خوش رفتار و آروم و اهل صحبت و معاشرت هست ‌. از خوش قول بودنش خیلی خوشم میاد وقتی میگه ساعت 7 میام یعنی یک ربع به هفت میاد ! نه تنها دیر نمیکنه که زودم میاد . اما رز وقتی میگه 7 میام ، من ساعت 7 بهش زنگ میزنم میگه تازه دارم میپوشم بیام !!!!! خیلی رو اعصابه ، این بد قولیش رو از دوس پسرش یاد گرفته .. گاهی سر بد قولیش دعوامون میشه و بخوایم بریم جایی خودم اسنپ میگیرم میرم اونم بعدش با دلخوری میاد ... اما سعیده اصلا همچین شخصیتی نداره . فهم و درکش بالاست ، به چیزی گیر نمیده ، دروغ نمیگه ، نمیپیچونه ، دورو نیست ..‌ خود رز باعث شد من با سعیده آشنا بشم .

رز به خاطر بد قولیش خیلی اذیتم می‌کرد ، این هفته کلا رو مود دعوا و دلخوری بودیم چون میخواستم گروهمو ازش جدا کنم همیشه به خاطر بد قولیش دیر میرسیم بیمارستان .. اما بازم چون خونه شون نزدیک خونمونه و دوستمه پشیمون شدم . هر کاری کردم خوش قول باشه نشد که نشد !

خیلی از آدما درست شدنی نیستند ، پس باید با کسایی وارد رابطه بشیم که ذاتا آدم درستی باشن روح و روانمون از همون اول در امان باشه ...

تمام دلخوشی دنیای من به این است که
بازدید : 387
يکشنبه 5 مهر 1399 زمان : 3:36

ما آدم‌ها اصولا تمایل بسیار زیادی به خود آزاری داریم !

و حتی در پاره‌‌‌ای از موارد با اینکه می‌دونیم داریم اذیت میشیم ، نابود میشیم بازم ادامه میدیم ..

نمی‌دونم واقعا این چه مرضی تو وجود هممونه !

به نظرم خوردن فلفل تند هم یکی از این خود آزاری‌های شیرین زندگیه .

تند میگماااااااا ، از اونا که پاره میکنه و میره پایین ، از فلفل‌هایی که می‌سووووووووووزووووووونه و آتیش میگیری !

من تو زندگیم اصلا فلفل خور نبودم حتی تا یه سنی با فلفل دلمه‌‌‌ای به اون شیرینی هم مشکل داشتم ، تو غذاهامونم اصلا فلفل نمیریزیم کلا با مزه تند حال نمی‌کردم

مهور خیلی خوب فلفل میخورد ، مادرش ترشی فلفل درست کرده بود و اینم با ولع میخورد با غذا ، منم گفتم حالا امتحان کنم ببینم چه جوریاس ، انقدر فلفل‌هاشون تند بود که من هر سری اندازه یه مورچه ازش میکندم میخوردم و داد میزدم واااااااای سوختم :-)))) از اون روز کلا افتادم رو دور خوردن فلفل ! و حتی رو دور فلفل خریدن ...

این سری از فروشنده پرسیدم کدوم فلفل شیرین هست فکر کنم اشتباه گفت بهم چون الان که می‌خوردم آتیش می‌گرفتم از تندیش !

خود آزاریه شیرینه ! من می‌دونم تا خود معده ام پاره میکنه و میره پایین و حتی معده ام از تندیش می‌سوزه اما مجدد تو لقمه بعدی فلفل باید باشه ...

غذام سرد شده بود اما انقدر این فلفل دهن منو سوزوند که متوجه سردی قورمه سبزیم نشدم :-))))

یکی از لذت بخش ترین خود آزاری‌های دنیاست !

اشک من از تندیش درومد ...

مجبووووورم

می‌فهمید ؟

مجبووووووووووووووووورر :-))))

تمام دلخوشی دنیای من به این است که
بازدید : 276
چهارشنبه 1 مهر 1399 زمان : 23:36

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی