اینجانب ، صحرا !

چه کنیم با این حجم از بیکاری ؟

یه دو هفته‌‌‌ای که بیمارستان ندارم ، اخرین امتحانمم که 23 هست اصلا حسش نیست از الان بخونم خیلی کمه حجمش

بسیار هم گرمه

فکر به اینکه فردا هم تعطیله حالمو میگیره

امکان مسافرت رفتنم که نیست

شهرم که همه جاش تکراری شده

کرونا هم قوز بالا قوز

اصلا من چه مرگمه

خودمم نمی‌دونم !

ماه چهره خلیلی هم فوت کرد

من خیلی دوسش داشتم ، جز معدود بازیگرانی بود که فیلم‌هاشو زیاد ندیدم که بگم بازیگر خوبی بود اما چهره اش رو خیلی دوست داشتم ... آرامش رو میشد از چهره ش گرفت

بر عکس ماه چهره که ندیدمش ولی دوسش داشتم مثلا از یکی مثل یکتا ناصر اصلا خوشم نمیاد ...

نمی‌دونم چرا ، این حس‌ها نمی‌دونم از کجا میان ولی ماه چهره رو واقعا دوست داشتم و اسمش برازنده اش بود

لعنت به سرطان که این چهره زیبا رو به خاک سپرد ...

روحش شاد .

میگه اخلاقم اینجوریه که یکی یه اشتباهی میکنه باید تلافی کنم همون لحظه !

میگه متولد مردادم ، من سلطانم بقیه ماه‌ها جک و جونورن :-/

بهش میگم مادرت اگه 10 روز دیرتر زایمان می‌کرد و شهریوری میشدی الان لابد گوش فلک رو کر می‌کردی که یه شهریوری خاص هستی :-/ یا اگه جفت دور گردنت میپیچید و احتمال خفه شدنت بود و 7 ماه به دنیا میومدی الان لابد یه خردادی خیلی مغرور بودی :-))))

میگه یکی به حرفم گوش نده منم ازش انتقام میگیرم همچین گوش مالی بهش میدم که یادش نره

اصرار داشت که خیلی خاصه

خیلی شاخه

گفتم تو داری وارد 30 سالگی میشی

مکث کرد گفت اینوووو بگو من داره 30 سالم میشه ، واااااااای ...و انگار که ناراحت شد داره وارد دهه سوم زندگیش میشه

خواستم بهش بگم داره 30 سالت میشه اما عین بچه‌های 15 ساله کلت پر از باده ، داره 30 سالت میشه ولی پختگی دخترخاله 3 ساله منو نداری ، 30 سالت میشه و هنوز نمیدونی ارامش یعنی چی و انقدر پر از خشم و نفرت و بدبینی هستی که فکر میکنی انتقام گرفتن از بقیه نشون میده چقدر شاخی ولی ارامش رو داری از خودت میگیری ...

اصلا شاخ بودن یعنی چی ؟ من مردادیم و سلطان یعنی چی ؟ اصرار بر خاص بودن یعنی چی ؟

چقدر بچه‌‌ان‌بعضیا ... هیکل گنده کردند فقط . مغز و درونشون پوچه ، پووووووچ !

من نمی‌دونم چه مسیرهایی رو تو زندگیش طی کرده ، کیا به پستش خوردن که انقدر خشم داشت ...

داشت مخم میترکید که به جای درس خوندنم نشستم پای حرفای بی ارزش و عقده‌های این بشر ..

ولی خوبه شناخت بقیه ! ما هر چقدر شخصیت‌های بیشتری رو بشناسیم ، با اخلاق و رفتارهای متفاوت تری رو به رو بشیم و باهاشون صحبت کنیم بیشتر میتونیم خودمونو بشناسیم و اینکه با چه جور ادم‌هایی میتونیم مچ بشیم .

جالب بود برام ، قرار بود ساعت 4 یه کاری بکنه ، لابه لای حرفاش من یه شوخی کردم اون بهش انگار برخورد خیلی راحت گفت من اون کار رو برات انجام نمیدم :-)))) به قول خودش تو لحظه تلافی کرد ...

انگار که میدون جنگه هر لحظه منتظره یکی بخوره که یکی بزنه تلافی کنه :-/

و تمام شد

هدف اصلی از زایمان‌های سزارینی ، فرار خانم‌ها از درد زایمان طبیعی هست ...

حالا اگه زایمان طبیعی بدون درد باشه عایا استقبال خانم‌ها از زایمان طبیعی بیشتر نمیشه ؟

بی حسی‌های نخاعی خیلی راه حل خوبی هستن برای اینکه یک خانم درد نکشه و زایمان طبیعی هم انجام بده

قبل تزریق بی حسی تو نخاع ، یه بی حسی میزنن و پوست اون ناحیه رو بی حس میکنن و بعد بی حسی نخاعی رو تزریق میکنن که تو بی حسی اسپاینال سوزن تا نزدیکی خود نخاع میره و تو بی حسی اپیدورال سوزن تا حدود غلاف اطراف نخاع میره ، تا سخت شامه .. پس روش اسپاینال سرعت بی حس کردنش بیشتر میشه چون سوزن تا نزدیک نخاع رفته .

موقع تزریق هم فرد باید به حالت نشسته یا خوابیده روی شانه باشه ، موقع تزریق فرد بهش احساس شوک و برق گرفتگی دست میده ، ناحیه کمرش گزگز میکنه و پاهاش گرم میشن که بعدش بی حس میشن ... تا اینجا تو روش سزارین هم هست ، وقتی کمر به پایین بی حس میشن و دردی احساس نمیشه طبیعی و سزارین چه فرقی میکنن ؟

کلیت همین بود ! زایمانی رو تجربه میکنی که هم طبیعیه ، هم روندش رو میبینی و هم درد نمیکشی :-)

امروز امتحان آسیب دادم ، خوب بود

چقدر این خلاصه نویسی و نوشتن یه سری کلید واژه به درد میخورن موقع امتحان ..

فردا هم امتحان بی حسی و بیهوشی دارم

واقعا حسش نیست بخونم

فعلا یه ماکارونی درست کنم تا حسم برگرده :-)

ترم دیگه هم گویا مجازیه ، فقط یه واحد عملی از من میمونه اونم یکاریش میکنن دیگه .

تو استوریش نوشته بود که اگه واسه زندگیتون بخواید یه اسم انتخاب کنید اون اسم چیه ؟

براش نوشتم : دریا ..

نوشت چه اسم قشنگی !

براش نوشتم اره خیلی قشنگه ، هم اسمش هم خودش .. بس که تو زندگیم دل به دریا میزنم و همینطوری یه کاری انجام میدم ، بس که دریا رو دوست دارم ، بس که تلاش میکنم برای داشتن یه دل دریایی ، رنگ آبی رو هم دوست دارم ، صدای آب و امواجش هم بهم ارامش میده ...

دریا میتونه اسم قشنگی باشه :-)

پدرم تعریف می‌کرد که یه آقاه رو که خیلی هم نماز خون و مودب بوده گذاشتن واسه مصاحبه با کسایی که می‌خوان استخدام بشن .. میگفت زن و دو تا بچه هم داره ما گفتیم قابل اعتماده همین اقا بشینه مصاحبه کنه باهاشون ..

بعدا فهمیدن این کلا رفته تو نخ خانم‌های مطلقه یا دخترهای سن بالا ! ملاک انتخابش هم این بوده که بعد مصاحبه یک ساعته که معمولا بیست دقیقه بیشتر نباید طول بکشه وقتی طرف پا میشه بره این دستشو میاره جلو ببینه طرفم بهش دست میده یا نه :-))) اینجوری خواسته ببینه کدومشون بیشتر اهل دله :-))))

یکیشونو که استخدام کرده بود خانمه اومده بود به پدرم گفته بود من از این اقاه میترسم من و این اقا رو تو یه طبقه نذارید مگه اینکه چند نفرم پیشمون باشن ... بعد دیگه پدرم ترس خانمه رو دیده بود ازش پرسید بود چرا ، اونم گفته بود که چقدر نیاز به کار داره ولی روز اول تو مصاحبه کل امارشو دراورده اخر سرم دستشو جلو اورده ... خانمه به پدرم گفته بود یک ساعت تمام با من حرف زد من تعجب کردم مسایل شخصی زندگیم رو چرا میپرسه ! میگفت ول کن نبود ...

چقدر یه آدم میتونه مریض باشه اخه .. تازه زن و دو تا بچه هم داره !

خودشو بیرون کردن .

پدرم میگفت طبقه اول یه جوری سر نماز میگفت الله اکبر که صداش تا طبقه بالا میومد :-/