loading...

اینجانب ، صحرا !

به هوای دلم ...

بازدید : 422
جمعه 13 شهريور 1399 زمان : 5:36

امروز ظهر که از درمانگاه برگشتم مادرم خونه همسایمون بود منم رفتم پیششون ...

دختر همسایه با شوهرش دعواش شده ، شوهرش زده دست این دختر مظلوم رو شکونده و دستش رو اتل بسته بودن و قهر کرده بود و الان چند روزیه که خونه همسایمونه .

یه دختر 4 ساله داره به اسم پریناز ، خیلی بامزه اس .. سریع با من جور شد و میگفت با من بازی کن . خمیر بازی میزد رو بینیش میگفت ببین بینیمو عمل کردم :-))))

میوه که خوردیم مادرم بهم گفت پاشو بشقاب‌ها رو بشور ، دخترش که دستش شکسته بود نمیتونست کار کنه مادرم گفته زشته پاشو یه کم کمکش کار کن .

رفتم پای سینک دیدم پریناز سریع یه عسلی آورد گذاشت زیر پاش گفت منم میخوام باهات ظرف بشورم ! به زور اسکاج رو ازش گرفتم که من میشورم تو فقط بگو بعدی کدوم ظرفو بشورم اول گفت باشه بعد یه چند دقیقه موقع آبکشی هر ظرفی رو که آب میکشیدم اون باز ریکا می‌ریخت رو ظرف .... آمپرم رفت رو هزار از دست کارای این بچه :-))) هی میگفت تمیز می‌شورم ، تمیز می‌شورم ؟ :-/

یه لحظه بهش توجه کردم ، گفتم تو سینک رو بشور و شروع کردم از کار کردنش تعریف کردن که آفرین چقدر خوب سینک رو تمیز میشوری ، چقدر خانمی‌تو ، مرسی که بهم کمک میکنی و از این صحبتا

آنچنان این بچه ذوق می‌کرد ، آنچنان خوشحال بود از اینکه بابت کارش ازش تشکر می‌کردم که بعدش هی بهم میگفت تورو بیشتر از همه دوست دارم :-)))

با اینکه خیلی خرابکاری کرد و همه جا رو کف مالی کرد و کار من رو دو برابر کرد اما اون بچه بود و نیتش کمک به من بود ، نیتش قشنگ بود ، حسش پاک بود ، لذت میبرد از اینکه بابت کارش ازش تشکر می‌کردم و من شاید اگه اون لحظه‌‌‌ای که خیلی ازش عصبانی شدم باهاش بد برخورد می‌کردم تو ذوقش می‌خورد و روی رفتارهای بعدیش تاثیر میذاشت و اون حس خوب رو اون لحظه با من تجربه نمی‌کرد ...

اون لحظه که عسلی رو گذاشت و رفت روش که قدش به سینک برسه یاد بچگی‌های خودم افتادم که اون موقع منم صندلی میذاشتم و میرفتم روش و ظرف میشستم ... گاهی حتی یه کوه ظرف !

بچه‌ها نیاز به توجه دارند ، شخصیت همه ما از همون بچگی شکل میگیره .. یکی بهش بیشتر توجه شده و بزرگ که شده عقده توجه و تعریف نداره و یکی هم از همون بچگی تا خواسته یه کاری بکنه تو سرش زدن و سرکوبش کردن و الان که بزرگ شده اعتماد به نفس انجام هیچ کاری رو نداره .

خیلی از رفتارهای ما ، خصوصیات ما ، ویژگی‌های خوب و بد ما ، فوبیاهای ما بستگی به اتفاقات دوران کودکی و نوع رفتاری که با ما شده دارند ...

به نظرم دوران کودکی و نوع رفتاری که با کودک میشه خیلی تو آینده اش تاثیر میذاره و فوق العاده دوران حساسی هست .

سفر عاشقى پارت 20
بازدید : 577
چهارشنبه 11 شهريور 1399 زمان : 19:36

به سعیده میگم تو چرا مقاومت میکنی در برابر اینکه بری تست بدی ؟

مگه دفترچه بیمه ندارم الان برم یه 500 تومنی باید بدم واسه یه تست

میگم خب بدی واسه سلامتیت میخوای این کارو بکنی مگه واسه یکی دیگه س ؟ خودتو حبس کردی تو یه اتاق که چی ؟ شاید واقعا سرماخوردگی باشه اقلا برو تست بده خودتو راحت کن

میگه دومادمون دکتره گفته 10 روز خودتو قرنطینه کن !

بهش میگم شاید اصلا کرونا نباشه برو یه تست بده واسه سلامتیت خرج کن نمیمیری که ...

میگه نه !

به این مورد میگن خسیس ! کسی که واسه خودش هم خرج نمیکنه !

به من چه ...

چقدر حس میکنم تو زندگیم سر یه سری مسایل ریزی مثل این پست و پست قبلی با بقیه و تفکراتشون مشکل دارم ، اصلا یه سری‌هارو نمیتونم بفهمم .. اصلا ، اصلا ، اصصصصصصصصصصصصصصلا !

جان ببخش به تمام لحظه های بی جانت...
بازدید : 451
چهارشنبه 11 شهريور 1399 زمان : 19:36

عفونت‌هایی که خانم‌ها دچارش میشن اکثرا به علت عدم رعایت بهداشت فردی توسط هم خانم و هم آقا هست ..

واقعا نظافت و بهداشت رو رعایت کردن اصلا کار سختی نیست !

من هر وقت میرم بیرون جایی که میبینم ادما مثلا دستاشونو میشورن می‌ایستم و دست شستن بقیه رو نگاه میکنم ، یه عده اصلا تو باغ نیستن و اصلا توجیه نیستن این دستی که تو باهاش رفتی مثلا یه دسشویی عمومی‌باید کامل و تمیز اول با مایع دسشویی بعد با آب شسته بشه ! همین که شیر آب رو باز میکنن دستشونو میگیرن زیر آب و خیس میشه آبو میبندن میرن :-/ یا طرف کف مالی میکنه اما انگار نمیفهمه که اون کف‌های رو دستش ، اون مایع دسشویی روی دستش خوب باید آب کشیده بشه که بره .... واقعا چرا خیلیامون بلد نیستیم دستامونو خوب بشوریم ؟ انگشت شصت هیچ وقت شسته نمیشه ، زیر ناخن‌ها هیج وقت درست شسته نمیشن .. بعضیا انگار هیچ درکی از نظافت ندارند ، هیچ درکی از بهداشت ندارند ، هیچ درکی از سلامتی ندارند !

کسی که حتی بلد نیست درست دستاشو بشوره دیگه خودتون توی بقیه مسایل تا تهش برید !

واقعا حرص خوردن داره که طرف یه نظافت شخصی هم بلد نیست بعد 3 تا دختر داره که تازه متوجه شده یکی از دختراش که 10 سالشه خود ارضایی میکنه بدون اینکه بچه خودش بدونه و اگاهی داشته باشه که داره چیکار میکنه و صرفا چون حس خوبی بهش میده مدام اون کار رو تکرار میکنه ! دیگه با چی رو نمیگم که بداموزی نداشته باشه ، بعد مادره با این همه عفونت میگه 8 ماه باردار نمیشم من دوس دارم بچه چهارمم پسر بشه !!!!!!

من نمیفهمم ایرانی‌ها از بچه پسر چی دیدن که انقدر سنگشو به سینه میزنن :-/

زشته بخدا این تفکرات دوره بووووووق ...

عوض اینکه حواسش به این 3 تا دختر باشه یه کاری کنه آینده خوبی داشته باشن تمام دغدغه شون شده اینکه پسر ندارند !

ادم چی بگه به این همه جهل ؟

پول یا سلامتی ؟
بازدید : 364
سه شنبه 10 شهريور 1399 زمان : 9:36

عجب عاشورایی بود !

به مامانم داشتم میگفتم که امسال تنها سالی بود که ظهر عاشورا من قیمه نخوردم :-))) کرونا چه کرد با ما !

سعیده گویا کرونا گرفته ، البته تست نداده اما باهاش که صحبت می‌کردم سرفه‌هاش و علایم دقیقا کرونا بود .. اون روزم که رفتیم بیرون حالش بد بود ماسکشو از روی صورتش بر نمیداشت میگفت حالم خوب نیست نکنه کرونا باشه .. اگه کرونا باشه که این دومین باره در جوار یه فرد کرونایی من سالم در رفتم :-/ خدا سومی‌رو بخیر کنه !

حالا قرنطینه شده اگه حالش بدتر شد میره تست میده ..

انتصاب دبیر و عضو کارگروه شاخصهای عمومی ارزیابی عملکرددستگاههای اجرائی
بازدید : 408
سه شنبه 10 شهريور 1399 زمان : 9:36

هر سال شب عاشورا ، همچین شبی خونه مادر بزرگم جمع می‌شدیم و نذری قورمه سبزی درست می‌کردیم ..

دلم برای خودم تنگ شده

برای خودم !

برام خودم تو ولایت ...

برای همه فامیل‌هامون دلم تنگ شده ، برای دورهمی‌هامون ، برای اینکه شبا با خاله‌هام می‌رفتیم هییت و دسته‌های سینه زنی رو نگاه می‌کردم .

مهور امشب بهم گفت چقدر جالب حرف میزنی ، گفتم چطور ؟ گفت کلماتی که میگی کاملا تهرانی میگی اما لحن و آوایی که میگی اصفهانی هست ... میگفت اصفهانی شدی !

+ کارگاه .

دلم برای معنویات تنگ شده ..

انتصاب دبیر و عضو کارگروه شاخصهای عمومی ارزیابی عملکرددستگاههای اجرائی
بازدید : 512
يکشنبه 8 شهريور 1399 زمان : 23:36

خب !

یک هفته سخت به پایان رسید ... از اولش که حالم بد شد تصمیم گرفتم تغذیه مو بهتر کنم ، یه کم بگردم و بیرون برم که روحیه ام تقویت بشه که بیشتر بتونم تمرکز کنم

سه شنبه فوق العاده زیاد گیج می‌زدم اما دیروز و امروز سعی کردم خوب باشم و حواسم بیشتر جمع باشه

این هفته ام امتحان نیم واحدی آزمایشگاهیم رو داشتم که باید تک تک نمونه‌های زیر میکروسکوپی که استاد واسمون فرستاد بود رو نقاشی می‌کردیم واسش میفرستادیم :-/

نقاشی ! هه ! اونم من ؟!

دقیقا تایمی‌که داده بود من بیمارستان داشتم و نمیتونستم با هزار بدبختی شمارشو گیر اوردم تماس گرفتم و بهم گفت همه تا 4 عصر وقت دارن اما تو میتونی تا 10 شب واسم بفرستی ... دوستمو اوردم خونه واسم نمونه‌هارو کشید . عین بچه مدرسه ای‌ها رفتم مداد رنگی خریدم ، مداد مشکی ، کاغذ و ...

من اصلااااااااااااااااااااااا نقاشی بلد نیستم ، اصلااااااااااااااا !

دوستم اگه نبود واقعا نمی‌دونستم باید چیکار کنم ... به هر حال این نیم واحد رو هم یه جور ردش کردیم رفت

فقط یه نیم واحد عملی بی حسی مونده که فعلا رو هواست .

دیروز داروی mtx یا همون متوترکسات به یکی از مریضا میخواستن بدن من فقط از دو تا دختری که پرستار بودن پرسیدم که mtx تخت فلان رو دادید ؟؟؟ و پرسیدن سوال من همانا و شروع دعوای این دوتا همانا ... اینجوریم شروع شد که یکیشون به اون یکی میگفت تو برو mtx بهش بده ، اون یکی میگفت مگه تقسیم کار نکردیم چرا من باید همه mtx‌هارو بدم ؟ و دیگه کار به فحش و صدای بلند و تهدید که الان میرم پیش فلانی بهش میگم تو به من فحش میدی و این صحبتا رسید ...

استاده بهم میگفت تو اگه ازشون نمی‌پرسیدی دعواشون نمیشد از سوال تو شروع شد :-))) حالا واقعا نمی‌پرسیدم اونا مگه قرار نبود برن داروی مریض رو بدن ؟؟؟؟؟

پرسنل هم با خودشون نمیسازن :-/

زندگی را زندگی کردن خوش است.
بازدید : 366
شنبه 7 شهريور 1399 زمان : 13:36

چرا جمعه‌ها رو با رفتن به بیمارستان

از ما میگیرن ؟

اما نه ، من خوشحالم !

کار ذهن ادم رو خالی میکنه ، کار تمرکز رو بیشتر میکنه ، کار حس مفید بودن به آدم میده ، کار آدم رو زنده نگه میداره ، کار تمام حس‌های منفی و هجوم افکار بیخود رو از آدم دور میکنه ...

وقتی کار هست یعنی هدف هست ، یعنی آدم زنده اس ، زندگی جریان داره ..

خوشحالم .

je pense que je suis...
بازدید : 375
جمعه 6 شهريور 1399 زمان : 4:36

نمی‌دونم چرا اصلا حس خوبی به سپاهان شهر ندارم

قیمت خونه‌هاش فوق العاده گرونه و امروز سعیده میگفت مردم با فرهنگی داره اما خود شهرش رو دوست ندارم

امروز با سعیده دوتایی رفتیم بیرون گفت بریم سپاهان شهر یه پارک داره اونجا یه کم بگردیم ، پارکش بزرگ و تمیز و خوب بود اما کلا با شهرش حال نکردم

با سعیده تصمیم گرفتیم هر سری رفتیم بیرون یه جای اصفهان رو انتخاب کنیم و کامل بگردیم ، جالبه که بچه اصفهانه هنوز منارجنبان نرفته :-/

تو سپاهان شهر یه آیس وانیل سفارش دادم اشتباهی آیس موزی واسم اوردم منم که حالم بهم می‌خوره از موز دیگه چون سعیده پولشو داده بود موندم تو رودرواسی و خوردمش

در واقع امروز اولین روز عمرم بود که موز خوردم !

هپی مپی فوجوشی کیوتم :)
بازدید : 404
چهارشنبه 4 شهريور 1399 زمان : 19:36

دوستم هر وقت با یارش دعواش میشه اخر دعواشون میگه " شب خوش " !

وقتی میگه شب خوش یعنی دیگه تموم ! از صد تا فحش بدتره

گاهی که چت میکنیم تهش به جای شب بخیر واسش مینویسم شب خوش خخخخ

اونم مینویسه اوکی ، بای :-))))

یعنی علم خیلی بالایی میخواد شما بتونید کلمه به کلمه‌‌‌ای که یه دختر مینویسه رو موشکافی کنید بفهمید دقیقا منظورش چیه و چه حالی داره اون لحظه !

وقت‌هایی که حالش خوبه واسه یارش مینویسه شب بخیر ع !

میگم اون " ع " یعنی چی ؟ میگه عشششششقم

وقتایی که دعواشون میشه مینویسه شب خوش ع

میگم خب وقتی ازش دلخوری باز بهش میگی " ع " یعنی عشقم ؟

میگه نه اون لحظه منظورم از ع در واقع عنکبوت هست یا مدفوع !!!!!

وای خدای ... چه بساطی دارن اینا .

یارش بسته به شرایط باید اون " ع " رو واسه خودش ترجمه کنه

خخخخخخخخ

آدمی بودن غم انگیز است

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی