تکرار گاهی حال آدم رو بد میکنه ... اما زندگی پر از تکرار هست ! پر از یکنواختی !
یه بچه وقتی درکی از این دنیا پیدا میکنه ممکنه شب براش جذاب باشه ، اومدن روز و طلوع خورشید جذاب تر اما بالاخره میفهمه زندگی همین شب و روزاس که میان و میرن و ما غیر از شب و روز تایم دیگهای نداریم ...
درکش که بیشتر میشه میفهمه بهار داریم ، بعدش تابستون میاد بعدش برگ ریزون پاییز و نهایتا زمستون ! خیلی که بخواد دنبال تنوع باشه میبینه ما خیلی شانس اوردیم که موقعیت جغرافیاییمون جوریه که 4 فصل داریم و این دیگه عند تنوع در فصلهاست .. فصل پنجمینیست ! و تو باید با داشتن و تکرار این 4 فصل زندگی کنی و لذت ببری !
تو یه شهر زیبایی هم مثل اصفهان که زندگی کنی با کلی اماکن تاریخی و زیبا ، بعد یکسال تفریح و جذابیت اماکن تفریحیش وقتی میخوای بری بیرون میبینی این شهر دیگه هیچ جای تازه و جدیدی نداره ! تو ماشینی داری میری ولی نمیدونی کجا ! دلت یه جای جدید میخواد اما کجا ؟! کل شهر رو که بارهااااا دیدی و از بری وجب به وجب شهر رو ... تکرار ، تکرار ، تکرار !
ازدواج میکنی ، دوران نامزد بازی و عشق بازی عقد .. خیلی هنر کنی 6 ماه بعد ازدواجم همون طراوت و تازگی رو واسه همسرت داشته باشی و اونم متقابلا جذابیت خودش رو حفظ کنه ، اما بعد 6 ماه ، همبستر شدن با یک فرد با تمام جذابیتها و طراوتی که بعد از اون از دست میده ایا تکرار نیست ؟ بعد از این 6 ماه چی آدم رو پایبند این تکرار نگه میداره ؟
بین تمام رشتهها یک رشته انتخاب میکنیم سالها درس میخونیم و بعد میریم سر یه کاری مرتبط ! اصلا غیر مرتبط ! و اون شغل رو ساااااالها ادامه میدیم ... یک نجار سالها عمرش رو با چوب میگذرونه ، یه پرستار سالها باید یه سری کارهای روتین انجام بده ، یه معلم هر سال باید یه کتاب مشخصی رو تدریس کنه که بعد چند سال حتی تک به تک کلمات صفحههای کتاب درسی که تدریس میکنه رو از بَر میشه انقدر که تکرار میکنه ، یه رنگ کار سالها بوی زننده رنگ رو برای چندغاز تحمل کنه ، یه کارگر شهرداری سالها تایمیکه ما خوابیم اون باید بیدار بمونه و خیابونها رو تمیز کنه و هزاران شغل دیگه ..... هر کدوم از این شغلها بعد مدتی فقط تکرار میشه ، تکرار ، تکرار ! و تو باید سالها یه کار مشخصی رو هر روز انجام بدی !
میبینید ؟ اینا کلیات زندگی بودند . و ما محکومیم به تکرار !
منم گاهی خسته میشم ، غر میزنم اما وقتی هضمش میکنم که هنر ما اینه با وجود این همه تکرار باید خوب زندگی کنیم سریع به خودم میام و انرژیهای منفی رو از خودم دور میکنم
اما یکی مثل علی که مدام غر میزنه و میناله از این همه تکرار و یکنواختی و حال بد دلش ، احساس میکنم این آدما اگر نتونن این موضوع رو هضم کنن تو زندگی آینده شون حتما با مشکلات جدی تری رو به رو میشن ! و چقدر زندگی کردن با این تیپ ادمها که زود اشباع میشن و از هر آنچه که اشباع میشن فراری میشن سخته ...
امشب بهش گفتم برای فرار از این تکرار برای زندگی مشترک آینده ات دنبال کسی باش که با تو هم هدف باشه .. کسی که تو بتونی به رشدش کمک کنی و اونم به رشد تو کمک کنه ! کسی که باهاش هدف مشترکی داشته باشی و اگه همه چیز بعد یک مدت برات تکراری شد دلیل محکم و قانع کنندهای برای موندن و ادامه دادن باهاش داشته باشی و الا سخت به مشکل میخوری و ممکنه ازش فراری بشی اون دخترم این وسط زندگیش تباه بشه .. هیچ وقت حال دلش خوب نیست چون مدام فراریِ از تکرار مکررات زندگیش ! و هنوز هضم نکرده بعد 30 سال زندگی هیچ چیز جدید دیگهای وجود نداره و هر چی بوده دیده ، آب چه تو زنده رود جاری باشه چه تو آبشار نیاگارا ، چه شبت رو توی این شهر صبح کنی چه تو نیویورک ، آسمون یک رنگه و تو هر جا بری هرگز نمیتونی از خودت فرار کنی ...
باید برای دلمون وسط این همه تکرار کاری کنیم !
امام حسن مجتبی علیهالسلام