کارگرهای ساختمون رو به رو پنجره اتاقم رو هر روز نگاه میکنم ..
حدود ساعت 8 صبح میان کار میکنن ، تایم ناهارشون 12 و نیم تا 1 و نیم هست باز بر میگردن کار میکنن تا قبل اینکه هوا تاریک بشه .. قبل 5 !
به نظرم کارشون سخته .. تو اون ارتفاعی که دارن کار میکنن ، اون همه خم و راست شدنشون ، من تشخیص نمیدم چی ولی کلی بار سنگین جابه جا میکنن .. سرمای هوا ! همه اینا از سختی کارشون هست
گاهی که دلم میگیره یه لیوان چایی میارم میشینم لب پنجره اتاقم و کار کردنشون رو میبینم ... فاصله زیاده اونا منو نمیبینن !
صبح قبل اینکه برم بیمارستان میبینم شروع کردن به کار ، میرم و بر میگردم باز میبینم دارن کار میکنن ، ناهار میخورم و میخوابم و بیدار میشم باز نگاه میکنم دارن کار میکن ...
نگاه کردن به کار کردنشون به من انگیزه میده
ولی واقعا کارشون سخته ! واسه چندرغاز پول ...
اما پولشون خیلی حلال و با برکته :-)